متن آهنگ -
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مطالب منتخب

بدست سروش پیری زنده دل

در اینجا مطالب منتخب وبلاگ بصورت لینک وار قرار می گیرد:




88/7/19
9:48 عصر

بیوگرافی (زندگی نامه) و عکس های علی اصحابی

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، آهنگ، رپ، موزیک

به نام او...

بیوگرافی (زندگی نامه) و عکس های علی اصحابی


بیوگرافی علی اصحابی:
متولد دی ماه ????در دامغان
محل سکونت:تهران-جنت اباد
?برادرو?خواهر دارد
دانشجوی رشته موسیقی
از میان خواننده ها ازفریدون اسرایی خوشش میاد
نه قرمز نه ابی فقط از تیم ملی خوشش میاد
در اوقات فراقت تنیس بازی میکنه......در ضمن کاراته هم کار میکنه
علاقه به اهنگهای لایت داره.....وخیلی هم ادم خوش برخوردیه
دو کلیپ اجرا کردهبرای اهنگ اگه عشق منی
از اهنگ اگه عشق منی خیلی خوشش میاد
از چشمهای بارونی هم همینتور
از طرف خوانندگانی چون چاوشی وحامد هاکان پیشنهاد خواندن داشت
و هادی اصحابی برادر اوست

عکس های علی اصحابی





عکس های علی اصحابی







عکس های علی اصحابی












__________________
http://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=2415منبع

88/7/19
9:42 عصر

محسن چاوشی (مطالب خواندنی و جالب درباره محسن چاوشی)

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، آهنگ، رپ، موزیک

به نام او...

محسن چاوشی (مطالب خواندنی و جالب درباره محسن چاوشی)


محسن چاوشی بدون تردید یکی از محبوب‌ترین خواننده‌های پاپ است. او متولد سال 1358 در شهر آبادان است. در یک خانواده هشت نفری بزرگ شده و لیسانس حسابداری دارد و موفقیتش را مدیون لطف و محبت‌های مادرش می‌داند. با او گفتگویی انجام دادیم که گوشه‌هایی از آن را می‌خوانید. نسبت به آلبوم اولم تغییرات زیادی کردم، اون روزها خیلی کم سن و سال بودم، هیچ چیزی از دنیای موسیقی حرفه‌ای نمی‌دانستم اما حالا دیدگاهم نسبت به موسیقی عوض شده است.

اوایل که کارم رو شروع کرده بودم، همه می‌گفتند از فلان خواننده تقلید می‌کنم اما رفته‌رفته صدای من پخته‌تر شد و خشی که با بالا رفتن سن و تمرین زیاد در صدایم ایجاد شد، باعث گشت صدایم از آن خواننده متمایز شود.

شاید خواننده مجاز نباشم اما تا به حال کار بدی را نخوانده‌ام. من برای موسیقی و مخاطبم حرمت قائلم و هیچ‌وقت حاضر نیستم کار ضعیفی را به آنها ارائه بدهم.
از اجرای ترانه «نفرین» بسیار پشیمانم البته من برای کار خانم حیدرزاده ارزش زیادی قائلم ولی به نظر من هیچ‌وقت یک عاشق نمی‌تواند معشوقش را نفرین کند چون او روزی انتخابش بود به همین خاطر با خواندن شعر«دستای من عمری نمک خورده دستای توئه، هر جوری نفرینت کنم آخر نانجیبیه» خواستم به نوعی آهنگ «نفرین» را جبران کنم.


در رابطه با گرفتن مجوز، بدشانسی آوردم. آلبوم اول من در آستانه گرفتن مجوز بود حتی چند اصلاحیه هم به آن وارد شده بود اما تنها چند روز مانده به انتشار آلبوم، کار روی اینترنت پخش شد البته در این رابطه خودم هم بی‌تجربگی کردم چرا که کار را دست چند نفر سپردم. آنها هم رفاقت را در حقم تمام کردند و کار را روی اینترنت گذاشتند.

قبلا اصلا آهنگ‌های با کلام را گوش نمی‌دادم و تنها موسیقی‌های بی‌کلام ریچارد کلایدرمن را گوش می‌دادم اما خب مدتی است به اصرار دوستانم کار سایرین را هم گوش می‌دهم. آلبوم جدیدم «یه شاخه نیلوفر» نام دارد که احتمالا تا چندی دیگر به بازار می‌آید. این آلبوم نسبت به کارهای قبلی‌ام فاخرتر است. در این آلبوم، هم راک خوانده‌ام، هم اسلو و ترانس. تنظیم آلبوم جدیدم بر عهده خودم است، البته کار شهاب اکبری هم خیلی خوب بود. من همین جا ازش تشکر می‌کنم، منتهی احساس کردم خودم بیشتر از سایرین از حال و هوای آلبومم باخبرم البته محمدرضا آهاری هم در تنظیم آهنگ‌ها کمک کرد. شعر آلبوم هم مانند گذشته برعهده حسین صفا، امیر ارجبین و اسلام محمدی است. آنها از دوستان بسیار نزدیک و صمیمی من هستند و با فضای کاری‌ام کاملا آشنا هستند.

با اینکه پیشنهادهای زیادی برای تنظیم و آهنگسازی سایر خواننده‌ها داشتم ولی ترجیح می‌دهم برای خودم کار کنم چرا که سبک من مختص به خودم است و نمی‌تواند کمک زیادی به دیگران بکند. از میان کارهای خودم به «عشق دو حرفی» و «برای پاییزی» و «متاسفم» علاقه بیشتری دارم. خیلی دوست ندارم از من عکس و تصویر جدیدی چاپ شود چرا که اگر من از خودم عکس و تصویری به بازار بدهم، مسئولان فکر می‌کنند من به دنبال مطرح کردن خودم به شکل غیرمجاز هستم.

مدتی قبل شایعه شده بود که می‌خواهم از ایران بروم در حالی که من هیچ‌وقت به این مسئله حتی فکر هم نکردم. من دوست دارم در مملکت خودمان و برای هموطنانم بخوانم تا در غربت... در مورد فیلم «سنتوری» و حواشی آن تا به حال حرف‌های زیادی زده شده ولی آن چیزی که مسلم است، صدای من باعث عدم اکران این فیلم نشده چرا که بعد از حذف صدایم هم مشکل اکران «سنتوری» همچنان پابرجاست.

شایعاتی که در مورد اختلاف من و رادان وجود دارد را به طور کامل تکذیب می‌کنم. من و بهرام نه تنها هیچ‌گونه مشکلی با هم نداریم، بلکه مرتب با هم در تماسیم. «سنتوری» بدون تردید به لحاظ هنری برای من سودمند بود اما از لحاظ مالی منافع من در نظر گرفته نشد. پیشنهادهای زیادی برای بازیگری دارم اما خودم تمایل چندانی برای حضور در این عرصه ندارم، ترجیح می‌دهم که فعلا در یک حرفه فعالیت کنم.

دیگر قصد دوصدایی خواندن را ندارم...! با وجود مشکلاتی که بر سر راه خوانندگی‌ام وجود داشت اما هیچ‌وقت دلسرد نشدم چرا که این کار را با عشق انجام می‌دهم.
اوایل فقط برای دل خودم کار می‌کردم اما وقتی علاقه مردم را دیدم، تصمیم گرفتم دیدگاهم را راجع به ترانه‌هایم عوض کنم. در آلبوم جدیدم دیگر از کارهایی نظیر «نامادری» و «نفرین» نمی‌خوانم... شاید باور کردنش هم برای شما مشکل باشد اما من از موسیقی درآمدی نداشته‌ام. مدتی قبل به دلیل مشکلاتی که بر سر راه خواندنم به وجود آمده بود، حسابی دلزده شده و قصد داشتم دیگر نخوانم اما دوستانم با من صحبت کردند که برای موفقیت باید جلوی مشکلات ایستاد، نه این‌که میدان را خالی کرد.

__________________
منبع:http://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=13385

88/7/19
9:41 عصر

10 نکته از زندگی محمد اصفهانی

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، آهنگ، رپ، موزیک

به نام او...

10 نکته از زندگی محمد اصفهانی


10 نکته از زندگی محمد اصفهانی
1- در 14 تیر ماه سال 1345 متولد شده، تنها فرزند خانواده است و در خانواده ای رشد کرده که شعر و آواز در خون و رگ آنها بوده است.
2- در کنکور سال 1366 رتبه 179 را به دست میاره و در ال 1377 دکترای پزشکی در طب عمومی را گرفت.
3- او ترانه معروف «نازنین» را به یکی از خوانندگان جوان پیشنهاد کرد ولی او گفت:«من نمی توانم این ترانه را اجرا کنم چون دختر ندارم!»
4- رها شایان ترانه «حیف نون» را علیه او خواند که مورد توجه قرار نگرت.
5- «فاصله» سومین آلبوم محمد اصفهانی تمامی رکوردهای فروش را در طول تاریخ موسیقی ایران شکست. به گفته کارشناسان موسیقی این آلبوم یکی از حرفه ای ترین آلبوم های موسیقی پاپ پس از انقلاب بود.
پس از آلبوم فاصله البومی که از نظر فروش تا مرز موفقیت آن آمد آلبوم «غریبه» با صدای فزیدون ود.
6- از معدود خوانندگانی است که در کنسرت هایش همواره از اساتیدش یاد می کند. او همیشه از زحمات فریدون شهبازیان، کامبیز روشن روان، محمدرضا شجریان و زنده یاد بابک بیات قدردانی می کند و آنها را عامل موفقیت این روزهایش می داند.
7- همیشه دوست داته تا ترانه های خاطره انگیز را بازخوانی کند. آلبوم های «تنها ماندم» و «هفت سین» حاصل بازخوانی ترانه های قدیمی و محلی ایران است.
8- به میهن و زادگاهش عشق میورزد. در آلبوم «برکت» ترانه هایش را به مردم زلزله زده م تقدیم کرد.
9- بابک بیات گفته بود که ترانه «آسیمه سر» را سال ها پیش ساخته بد، ولی هرگز خواننده ای را یدا نکرده بود تا بتواند ه خوبی آن را اجرا کند. تا اینکه محمد اصفهانی را پیدا کرد و مطمئن شد که برای این ترانه بهترین گزینه است.
10- علیرضا عصار، پدرام کشتکار، پویا نیک پور، محمد علی معلم، بابک بیات، همایون خرم و علیرضا کهن دیری از دوستان او بوده و هستند.
http://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=14547منبع

88/7/19
9:41 عصر

بیوگرافی (زندگی نامه) و عکس های محمدرضا شجریان

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، آهنگ، رپ، موزیک

به نام او...

بیوگرافی (زندگی نامه) و عکس های محمدرضا شجریان


محمدرضا شجریان را باید به عنوان بهترین آواز خوان ایرانی نام برد . بیوگرافی این مرد اسطوره ای
موسیقی ایران زمین را بصورت کامل مطالعه کنید.



استاد محمد رضا شجریان در اول مهر 1319 شمسی برابر با 21 سپتامبر 1940 در شهر مقدس مشهد در خاندانی که هنر از هر دو سو موروثی بود،(خاندان پدر صوت دلنشین و خاندان مادری خوشنویسی و موسیقی) دیده به جهان گشود.


هنگامی که محمد رضا شجریان به دنیا آمد والدین او هرگز تصور نمی کردند که چه هدیه بزرگی به دنیای هنر و موسیقی تقدیم می کنند. محمد رضا اولین فرزند خانواده شان بود. مهدی شجریان پدر محمد رضا ، دارای صدای خوشی بود و مایل بود که محمد رضا را تحت تعلیم خود درآورد. استاد محمدرضا شجریان درباره ی زندگی خود از کودکی تا کنون چنین می گوید:



تولدم روز اول مهر ماه سال یکهزارو سیصد و نوزده خورشیدی در مشهد است، در خانواده ای که پدر بزرگم (علی اکبر) صدای بسیار رسایی داشته و به زیبایی آواز می خوانده است. او از مالکین بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهیز داشته ، گاه برای دوستان سرشناسی که به دیدارش می آمده اند می خوانده است. پدرم مهدی از صدای پر طنین و رسا برخوردار بود و در جوانی آواز خواندن را شروع می کند ولی خیلی زود در محیط بسته و سنتی به قرائت قرآن رو آورده و تا آخر عمر بر همان عقیده باقی ماند و آواز را رها کرد و در قرائت قرآن جایگاه خاصی در مشهد پیدا نمود و شاگردان زیادی برای تلاوت قرآن قرآن تربیت کردکه از جمله خود اینجانب است. تمام وقت من از شش سالگی به خواندن قرآن با صدای خوش می گذشت . در دوازده سالگی شهره ی خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبی و یا سیاسی آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود. به علت توانایی در تلاوت قرآن با صدای خوش، چشم و چراغ همه اعضاء و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم. در سال چهارم دبیرستان بر خلاف خواسته ام به دانشسرای مقدماتی رفتم و راه معلمی پیش گرفتم و از بیست سالگی به معلمی در دهات خراسان پرداختم. یک سال بعد ازدواج کردم با دختری که او هم معلم دبستان بود. همسرم خیلی با من همراه بود و با کمک او بر مشکلات مالی یک زندگی بسیار محقر پیروز شدیم.

از نوجوانی برای فراگیری گوشه های آوازی به هر دری می زدم و از هر کسی که شمه ای اطلاع داشت سئوال می کردم. به ندرت دسترسی به رادیو پیدا می کردم تا موسیقی دلخواهم را بشنوم آن هم زمانش کوتاه بود و حاصلی نداشت ، تا اینکه در محیط شبانه روزی دانشسرا میسر شد "برنامه گلها" و برنامه "ساز تنها" را بشنوم و تمریناتم را شروع کنم . کمی بعد دبیر موسیقی مان آقای جوان نیز راهنمایی و کمک کردند. بیشترین تمرینات سازنده در دوران معلمی در خارج شهر بود که فراغتی داشتم و اغلب به کوه و صحرا می دم و تکنیک و متد را با سلیقه ی خودم تجربه و تمرین می کردم و صداهای گوناگون و تحریرها و چهچه ها را دستور کار خود قرار داده بودم.دوستم همکلاسیم (ابولحسن کریمی) از ابتدای کار معلمی سنتوری با خود آورده بود که بنوازد ، ترغیب شده مضراب دستم بگیرم و ببینم می شود زد ، بعد دیدم عجب کار مشکلی است تا دمدمه های صبح نشستم و ان قدر تمرین کردم تا توانستم آهنگی را دست و پا شکسته اجرا کنم و از آن به بعد سنتور شد یار غار من.
چندی بعد صدای سنتور جلال اخباری را از رادیو مشهد شنیدم و خوشم امد ، پیدایش کردم و با هم دوست شدیم . سازی می زد و من هم می خواندم و تمرینات آواز با ساز و فراگیری نت و نواختن صحیح سنتور را با ایشان شروع کردم.


همان ابتدای کار هم صدای سنتور مشقی ام بسیار بد بود به فکر افتادم که سنتوری بسازم. کمی نجاری می دانستم با زیر رو رو کردن تمامی کاروانسراها و چوب فروشی ها و با دادن یک انعام 5 توانی الوار پهن از چوب توت بیست ساله را پیدا کردمآن را مطابق اندازه ها بریدم . در ان زمان کسی در مشهد گوشی سنتور نمی فروخت ، مجبور شدم صد عدد میخ نمره شش بخرم و آن ها را با سوهان دستی کوچک کنم. این سنتور که دوازده خرکه بود ساخته شد و من با یک دلبستگی عجیب به این ساز ، تمرینات سنتورم را بیشتر کردم. با اینکه برای اولین بار بود چنین کاری کرده بودم و در مورد پل گذاری سنتور تجربه و اطلاعی نداشتم ولی سنتور صدای دلنشینی داشت. غیر از آن سنتور سنتورهای دیگری ساخته یا در حال ساخت داشتم که کا پل گذاری را برای موزون تر کردن صداها تا به حال ادامه داده ام و خوشبختانه به نتایج قابل توجهی هم رسیده ام . در نظر دارم در آینده کتاب یا جزوه ای درباره ی تجارب کار پل گذاری های گوناگون که روی سنتورها کرده ام همراه با نتایج آن ها منتشر کنم تا در این زمینه کار مفیدی انجام داده باشم

در سالهای بعد از چهل با هنرمندان رادیو خراسان آشنا شده بودم ولی حاضر به ضبط برنامه موسیقی نبودم . در رادیو خراسان گاه اشعار عرفانی و مذهبی و گاهی تلاوت قرآن داشتم.
سال 1345 خورشیدی به اصرار دوستم ابوالحسن کریمی برای شرکت در امتحان شورای موسیقی به اتفاق او به تهران رفتم. راهی برای نام نویسی و شرکت در امتحان پیدا کردیم. در اتاق شورا میز کنفرانس بزرگی بود و حدود 12 تا 13 نفر اعضا شورا نشسته بود ، آقای مشیر همایون شهردار رییس شورا و آقایان حسنعلی ملاح ، علی تجویدی و مختاری و دیگران بودند. گفتند بیات ترک بخوان ! من هم از مایه بلند دو سه بیتی خواندم و در مایه ی بم فرود امدم . ضربی با یک شعر هم به درخواست آقای ملاح خواندم.بعد اقای تجویدی پرسیدند تصنیف هم می خوانی ؟ چون تصنیف خواندن را دوست نداشتم و دون شان آواز خوان می دانستم ، بسیار جدی گفتم ابدا.
جوابی که بعد از یکماه از نتیجه امتحان به ما دادند این بود که فعلا رادیو بودجه ندارد که خواننده استخدام کند و فعلا رادیو نیاز به خواننده ندارد.




سال بعد به وسیله آقای دکتر شریف نژاد (که معاون رادیو خراسان بود و بسیار به من لطف داشت) قرار گذاشتیم در تابستان که ایشان در تهران هستند من هم به تهران بروم . باایشان شبی به منزل آقای حسین محبی (که اپراتور با سابقه رادیو و برنامه ی گل ها بود) رفتیم و او که دوستی نزدیکی با دکتر داشت فردای آنروز مرا همراه با یک نوار که در " سه گاه " خوانده بودم به اقای داود پیرنیا (مسئول و تهیه کننده ان زمان برنامه گلها ) معرفی کرد که همان معرفی راهگشای من به رادیو ایران و و برنامه ی گلها که منظور اصلی ام بود گردید.

__________________
http://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=2968منبع

88/7/19
9:40 عصر

بیوگرافی سیروان خسروی

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، آهنگ، رپ، موزیک

به نام او...

بیوگرافی سیروان خسروی


سیروان خسروی متولد مرداد ماه 1361 تهران ، فراگیری موسیقی را

از سن 11 سالگی اغاز کرد.

نخستین استادس در موسیقی به مدت 4 سال ، اوی جونیو موزیسین

ایتالیایی و نوازنده ی کلاسیک پیانو و کلارینک بود که سیروان را با

تئوری موسیقی و نوازندگی کیبورد اشنا ساخت.

پس از ان و در سن 16 سالگی با شرکت در کلاسهای موسیقی

کاوه یغمایی اصول نوازندگی و اهنگسازی در سبک راک را فرا گرفت.

سیروان از سال 1379 به شکل حرفه ای به کار تنظیم موسیقی ، اهنگسازی

و صدا برداری پرداخته و تا کنون با خوانندگان و اهنگسازان مختلف همکاری

داشته است.

__________________
http://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=18585منبع

88/7/19
9:39 عصر

بیو گرافی محمد اصفهانی

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، آهنگ، رپ، موزیک

به نام او...

بیو گرافی محمد اصفهانی


محمداصفهانی به روزچهاردهم تیر 1345 در تهران متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در بهترین مدارس تهران بپایان رساند سپس باشرکت در کنکور سراسری و اخذ رتبه 178 به دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران راه یافت و در سال 1376 فارغ التحصیل گردید وی همزمان با تحصیل علم به کسب هـنر نیز اهتمام ورزید .
محمد اصفهانی موسیقی ایـرانـی را با بهره مندی از مکتب محمدرضا شجـریان و شاگرد مبرزش علی جهانـــدار آموخت . سپس از اساتیــدی چون : همایون خـرم ، فریدون شهبازیان و بابک بیـات در زمینه تصنیف خوانـی و ترانـه و زیبایـی شناسی در الحـان موسیـقی ملی ایران بهره برد . او همواره از مربیان ارجمندش در زمینه موسیقی خصوصا فریدون شهبازیان با تواضع و مهر ، یاد می کند .

__________________
منبع:http://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=18593

88/7/19
9:37 عصر

مصاحبه جدید و فوق العاده خواندنی با محسن چاووشی در استانه تکمیل

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، آهنگ، رپ، موزیک

به نام او...

مصاحبه جدید و فوق العاده خواندنی با محسن چاووشی در استانه تکمیل البوم جدیدش


   


خیلی‌ها «متفاوت» حرف مى‏زنند اما در عمل آدم‏هاى متفاوتى نیستند. بعد از پنج سال آشنایى و برخوردهاى گاه‌و‌بی‌گاه، تو را اینطورى شناخته‏ام که اگرچه اصلاً متفاوت حرف نمى‏زنى اما در عمل واقعاً متفاوت عمل مى‏کنى. خیلى‏ها، در ماه‏ها یا یکى، دو سال اول ظهورشان زحمت زیادى کشیده‏اند تا به ما بفهمانند که نگاه خاصى دارند، اما دستشان «رو» شده! در خودت چه تفاوت‏هایى دیده‏اى؟
من هیچ‏‌وقت خودم را با خواننده دیگرى مقایسه نکرده‏ام تا متوجه تفاوت‏ها بشوم! اما اگر بخواهم درباره خودم حرف بزنم، مى‏توانم بگویم که من فقط به خاطر موسیقى، وارد موسیقى شدم و از روز اول به دنبال شهرت یا سایر مسائل حاشیه‏اى نبودم. هرگز نخواستم بگویم «من» هستم. از «منیت» متنفرم. دوست داشتم با کارهایم به مردم انرژى بدهم و محبوب بشوم.

خیلى از خواننده‏هاى دیگر هم با همین نیت وارد موسیقى شدند اما به مرور حاشیه روى آنها غلبه کرد و دچار تغییرات رفتارى شدند! احساس کردند مى‏توان در موسیقى، از راه‏هایى جز موسیقى هم مطرح شد اما تو تغییرى هم نداشته‏‌اى. هنوز دور از جریانات حاشیه‏اى و بی‏سر و صدا هستى. نه اهل مصاحبه هستى، نه می‏توان عکس‏ها و اخبار جدیدى در موردت به دست آورد.
من ترجیح مى‏دهم یک «چاه» بى‏نام و نشان که 250 متر عمق دارد باشم، نه دریایى که عمق آن 20 سانتیمتر است. در این پنج سال، از نظر خودم هیچ کار خاصى انجام ندادم ولى باز هم وقت کم آوردم. اصلاً بهتر است بگویم در این پنج سال فقط تجربه کردم. سعى کردم در ملودى‏سازى حرکت تازه‏اى داشته باشم. تلاشم این بود که با هر کارى مخاطبم را غافلگیر کنم اما او باز هم مرا بشناسد و قبول داشته باشد. از طرف دیگر روى صدایم به شدت کار کردم. سعى کردم از فضایى که به من نسبت مى‏دادند، فاصله بگیرم.

در این سال‏ها موسیقى تنها حرفه‏ات بوده یا به کارهاى دیگر هم گریز زده‏‌اى؟
فقط موسیقى. من زندگى‏ام را پاى موسیقى گذاشتم. همیشه سعى کردم تلاش کنم تا به نقاط بالاتر برسم. تمام اطلاعاتم در مورد آدم‏هاى موفق به من ثابت کرد که آنها براى موفقیت سختى کشیده‏اند. به همین دلیل سعى کردم در اوج تنگناهاى زندگى که مسائل مالى قسمت مهمى از آنها بود، آدم «تمام‏وقت» موسیقى باشم و تمام مرارت‏ها را تحمل کنم. اینکه مى‏گویم احساس مى‏کنم هنوز کار خاصى انجام نداده‏ام، اصلاً تعارف یا تواضع نیست، نظر قلبى من است.

یکى از آسیب‏هاى بزرگ موسیقى پاپ که نمونه‏اش در موسیقى سنتى وجود ندارد، این است که حتى بسیارى از خواننده‏هاى حرفه‏‌اى ما، این کار را به چشم «تفریح» نگاه مى‏کنند.
به نظر من حرفه‏‌اى بودن با تفریح خیلى فرق مى‏کند. شاید کارى که ما به صورت حرفه‌‏اى انجام مى‏دهیم، براى مردم حکم تفریح را داشته باشد اما براى خودمان نباید اینطور باشد.

حرفت کاملاً درست است اما من از اتفاقى که در حال رخ دادن است، گفتم و تو از آنچه «باید» باشد حرف زدى! یک مسأله دیگر هم وجود دارد و آن اینکه اگرچه اکثریت مردم، گوش دادن به موسیقى را «تفریح» مى‏دانند اما به هر حال ما به مخاطب حرفه‏اى هم احتیاج داریم تا موسیقى‏مان پیشرفت کند.
مگر نداریم؟!

داریم؟
بله، من خیلى‏ها را از دور یا نزدیک مى‏شناسم که مخاطب حرفه‏اى موسیقى هستند. ما در تمام ریزه‏کارى‏هایى که در آهنگ‏هایمان انجام مى‏دهیم، به فکر آنها هستیم.

مخاطب حرفه‏اى چه تعریفى از نظر تو دارد؟
کسى است که قدرت تشخیص دارد؛ در ترانه، در آهنگ، در تنظیم، در زیر و بم صداى خواننده، در میکس قطعات و خیلى فاکتورهاى دیگر.

انصافاً از نظر تو به اندازه کافى مخاطب حرفه‏‌اى داریم؟
نه، اما تا دلت بخواهد «منتقد» داریم. منتقدهایى که نه در عرصه موسیقى کارى انجام داده‏اند و نه از نظر تئورى با آن آشنایى دارند!

به این جور آدم‏‌ها که نمى‏شود گفت منتقد!
اما حالا که این‌جورى باب شده!

این منتقدهایى که تو مى‏گویى، تریبون هم دارند؟
متأسفانه بله، هم در مطبوعات و هم در سایت‌‏ها جایگاه دارند.

مثل این‌که از دست آنها خیلى آزرده هستى!
براى خودم نمى‏گویم چون تکلیف من الان دیگر روشن است اما متأسفانه بعضى غرض‏ورزى‏ها باعث مى‏شود خیلى از آدم‏هاى بااستعداد پیشرفت نکنند. با عرض معذرت، حتى خودِ تو هم که از نظر من منتقد واقعى هستى، گهگاه در اتفاق نو با برخوردهاى شخصى‏ات به ضرر بعضى از آدم‏هاى شایسته عمل کرده‏اى و در پرداختن به بعضى‏هاى دیگر هم جور دیگرى اشتباه داشته‏اى.

منکر حرف‏هایت نیستم اما اشتباه در کار مطبوعات، تا درصدى قابل پیش‏بینى و اغماض است. این طبیعت شغلى ماست.
خیلى از مواقع درکت مى‏کنم، اما بعضى وقت‏ها نمى‏توانم.

برویم سراغ «یه شاخه نیلوفر» اولین آلبوم رسمى محسن چاوشى. نظر کلى خودت درباره این آلبوم بعد از گذشت حدود یک سال چیست؟
«یه شاخه نیلوفر» مى‏توانست آلبوم خیلى بهترى باشد.

اشکالش کجا بود؟

اشکال اصلى این آلبوم بیشتر «فنى» است، البته اصلاً نمى‏خواهم بگویم من به عنوان آهنگساز یا خواننده ایرادى در کارم نداشته‏ام اما بزرگترین اشکال این آلبوم را در صدابردارى‏اش مى‏دانم. ما در صدابردارى فقط دو، سه نفر را به عنوان مرجع کنار خودمان مى‏بینیم. آنهایى که در صدابردارى مرجع هستند، معمولاً به دیگران چیزى یاد نمى‏دهند و طبیعى است کسى که به دیگران یاد ندهد، خودش هم چیز تازه‏اى یاد نخواهد گرفت. به همین دلیل کیفیت بسیارى از آلبوم‏ها در حد ایده‏آل نیست. در «یه شاخه نیلوفر» بافت آلبوم طورى بود که من روى صدابردارى محاسبه ویژه‏اى کرده بودم اما این محاسبات تقریباً به صورت کامل به هم ریخت.

واقعاً مهم‌ترین ایراد «یه شاخه نیلوفر» را در وضعیت صداى آن مى‏دانى؟
بله، وقتى صداى خوب به گوش مخاطب نرسد، در ذهن او «زدگى» ایجاد مى‏شود.

ایرادهاى دیگر این آلبوم چه بود؟
غمگین بودن تمام قطعات حالت یکنواختى به وجود مى‏آورد. البته سبک من همیشه همین بوده اما تعداد زیاد قطعات این آلبوم باعث مى‏شد مخاطب براى برخورد با آن کم بیاورد. باید انواع دیگرى از موزیک‏ها را هم در این آلبوم قرار مى‏دادم. مى‏بینى چقدر خوب خودم را تخریب مى‏کنم!

تو همیشه با غمى که در صدایت وجود داشته، شناخته شده‏اى. آلبوم «متاسفم» هم سراسر غم بود اما یک تفاوت بزرگ با «یه شاخه نیلوفر» داشت و آن هم اینکه همه عناصرش غمگین نبودند! در «متاسفم» شعرها و آهنگ‏ها و صداى تو غمگین بودند اما تنظیم‏ها انرژى مى‏داد و مخاطب را به دنبال خودش مى‏کشید.
بله، با حرفت موافقم و سعى کرده‏ام در آلبوم جدیدم این مسأله را هم تعدیل کنم اما در هر صورت من نمى‏توام «غم» را از خودم جدا کنم!

حالا که اینقدر راحت از خودت انتقاد مى‏کنى، در مورد نظرات دیگران هم درباره «یا شاخه نیلوفر» بگو. منظورم نظرات منفى است!
بیش‌ترین انتقادها مربوط می‌شد به روزهاى اول انتشار آلبوم. خیلى‏ها از فضاى آلبوم جا خورده بودند...

چند درصد نظرات منفى بود؟
حدود پنجاه درصد اما به مرور تعداد موافق‏‌ها بیشتر شد. البته من هرگز سر خودم را کلاه نمى‏گذارم. «یه شاخه نیلوفر» براى من آلبوم ایده‏آلى نشد.

اما قبل از انتشارش به آن امید داشتى.
دقیقاً همین‏‌طور بود!

چه زمانى فهمیدى که ایده‏آل نیست؟
دو، سه ماه بعد از انتشارش. یک بدشانسى بزرگ هم داشتم و آن هم این بود که «یه شاخه نیلوفر» اولین آلبوم مجاز من شد و بعضى دوستان گفتند چاوشى هم مثل خیلى از خواننده‏هاى دیگر، وقتى مجاز شد، افت کرد.

این‌طورى نبود؟
نه! من کار خودم را مى‏کردم. در آلبوم‌‏هاى غیرمجاز من هم هیچ سوءاستفاده‏اى وجود نداشت و «شریف» خواندم. من با تمام وجودم کارم را انجام دادم ولى متأسفانه «یه شاخه نیلوفر» مصادف شد با مجاز شدن آلبوم‏هاى من.

کانون انتقادها از «یه شاخه نیلوفر» در اینترنت بود؟
بله، انتقادهاى خیلى خوبى هم از من شد. مثلاً از بابک افشار و بابک ریاحی‏پور که هر دو موزیسین‏هاى فوق‏العاده‏اى هستند، در اینترنت (سایت موسیقی ما) دو انتقاد خیلى خوب به دستم رسید که انصافاً هر دو هم به دردم خورد.

مثل این‌که هنوز هم به اینترنت تعلق خاطر زیادى دارى؟
بله، اینترنت و بچه‏هاى اینترنت همیشه از من حمایت کرده‏اند. به هر نقطه‏اى برسم، هرگز یادم نمى‏رود که از طریق اینترنت به موسیقى معرفى شدم. در زمان انتشار «یه شاخه نیلوفر» هم اغلب سایت‏ها و فعالان اینترنت همکارى خوبى با من داشتند، خصوصاً از این جهت که باعث شدند امکان دانلود آلبوم از بین برود.

در اینترنت، معمولاً به تو «بى‏احترامى» هم نمى‏شود. نه از جانب هنرمندهاى دیگر، نه از طرف مردم.
دلیل اصلى‏اش لطف آنهاست و از طرف دیگر من هم کارى با کسى ندارم. متأسفانه این روزها اخبار خوبى درباره فضاى موسیقى نمى‏شنوم. خیلى‏ها علیه یکدیگر حرف مى‏زنند و این مسأله به ضرر موسیقى تمام مى‏شود. وقتى ما درون خودمان مشکل داشته باشیم، چطور مى‏توانیم مشکلات بیرونى را حل کنیم.

شاید تو به خاطر محبوبیت و مقبولیت بالایت، مى‏توانستى بهترین گزینه براى جنجال‏آفرینى و نقد کردن و تخریب دیگران خصوصاً در این چند ماهه باشى. قطعاً اگر حرفى علیه دیگران بزنى، خیلى خریدار پیدا مى‏کند چون معمولاً اهل حرف زدن نیستى!
من اصلاً حقى براى خودم قائل نیستم که بخواهم درباره دیگران حرفى بزنم. همین که کار خودم را انجام دهم و سرم به کار خودم گرم باشد، کافى است. تا حالا زمینه‏هاى زیادى به وجود آمده که درگیرى با دیگران را شروع کنم اما به دنبالش نرفته‏ام و چون به جرقه‏اى که علیه من زده شد، عکس‏العملى نشان نداده‏ام، مسأله سر و صدا نکرده...

اما همین چند هفته پیش یک بیانیه رسمى دادى که در آن پاى فرزاد فرزین و محسن یگانه وسط کشیده شد و از آنها بابت اجراى آهنگ «نفس‌بریده» که از ساخته‏هاى قدیمى‏ات بود، انتقاد کردى.
به این دوستان قبلاً گفته بودم که این آهنگ را در کنسرت‏‌هایشان نخوانند چون امتیاز «نفس‌‏بریده» را واگذار کرده‏ام و براى من مسأله‌ساز مى‏شود. از آنها خواسته‌‏ام براى اجراى «نفس بریده» لااقل با من یا شرکتى که امتیازش را به آن واگذار کرده‏ام، هماهنگ باشند.

دوباره برگردیم «یه شاخه نیلوفر». یکى از اشکالات این آلبوم تعداد قطعاتش بود. قطعه‏هایى که شبیه هم بودند!
براى این‌که پیش‏دستى کنم و زودت راز تو پرونده تخریب «یه شاخه نیلوفر» را ببندم، باید اعتراف کنم بله، تعداد قطعات به خاطر فضاى مشابه آنها خیلى زیاد بود و جا داشت دو قطعه را «کم» کنیم! از طرف دیگر مى‏شد قطعات را با سلیقه بهترى کنار هم قرار داد و الان از چیدمان آلبوم هم راضى نیستم.

اما در کنار تمام این انتقادها «یه شاخه نیلوفر» آلبومى بود که در آن محسن چاوشى، باز هم محسن چاوشى بود و مثل بعضى خواننده‏هاى دیگر رنگ عوض نکرد. در این پنج سال، فضاى کارهایت خیلى تغییر کرده اما خودت عوض نشده‏اى.
خدا را شکر که بالاخره یک نکته مثبت پیدا کردى!

«یه شاخه نیلوفر» پارسال پرفروش‏ترین آلبوم پاپ ایران بود و تو هزاران طرفدار دارى. این سؤال همیشه وجود دارد که چرا محسن چاوشى کنسرت نمى‏دهد.
من تازه یک سال است مجوز گرفته‏ام و فقط دوازده قطعه مجاز دارم...

مى‏توانستى در همین یک سال براى آهنگ‏هاى دیگرت هم مجوز کنسرت بگیرى.
اما یک کار مهم‌تر هم داشته‏ام و آن هم سر و سامان دادن به 3 آلبوم دیگرى است که مقابل تهیه‏کنندگان آنها مسئول هستم.

در مورد این سه آلبوم، حرف مى‏زنیم. فعلاً درباره کنسرت بگو.
اول باید گروهم را انتخاب کنم. الان با دوست خوبم امید حجت درباره تکمیل گروه صحبت‏هایى داشته‏ام و همین‏طور با رضا تاج‏بخش و هومن غفارى. اتفاقى که من در کنسرت‏‌ها به دنبال آن هستم، به یک گروه توانا احتیاج دارد و به زمان بیش‌ترى احتیاج دارم تا گروهم را انتخاب کنم.

مبادا این زمان آن‌قدر طولانى شود که وقتى گروهت آماده شد، دوران محسن چاوشى تمام شده باشد!
دوران من تازه شروع شده!

فکر نمى‏کنى براى اجراى آهنگ‏ها به صورت زنده با مشکل مواجه شوى؟
اصلاً!

تا حالا نشنیده‏‌ام که به تماشاى کنسرتى رفته باشى. فکر نمى‏کنى باید بیشتر در محیط کنسرت‏ها حاضر باشى تا با حال و هواى آن آشنا شوى؟
در سال‏‌هاى خیلى دور به بعضى کنسرت‏ها رفته‏ام. در این سه، چهار سال هم یواشکى چند کنسرت را از نزدیک دیده‏ام!

یعنى هیچ‏کس نفهمید در سالن هستى؟
دو‌ سه بار حتى خواننده‏ها هم نفهمیدند کنسرت‏هایشان را دیده‏ام!

مگر خواننده‏ها دعوتت نکردند؟
نه! خودم رفتم تا ببینم چه خبر است! به همین خاطر می‏توانم ادعا کنم که براى کنسرت اصلاً ناپخته نیستم. فکر می‏کنم فقط سى ثانیه التهاب داشته باشم که آن هم براى هر خواننده‏اى طبیعى است.

در کنسرت‏هایت ساز هم مى‏زنى؟
نه، چون حواسم پرت مى‏شود!

قبل از انتشار «یه شاخه نیلوفر» گفته مى‏شد آلبومى با نام «من خود آن سیزدهم» را با صدایت خواهیم شنید. خیلى مشتاق بودیم این آلبوم را بشنویم. خصوصاً از این جهت که مى‏خواستیم بدانیم چاوشى روى اشعار شاعرانى مثل مولانا چگونه ملودى‏هاى پاپ خواهد گذاشت. الان یک سال از انتشار «یه شاخه نیلوفر» گذشته و هنوز از «من خودم آن سیزدهم» خبرى نیست...
امتیاز «من خود...» متعلق به شرکت آواى باربد است و نمی‏دانم چه زمانى منتشرش خواهند کرد. در این آلبوم چهار شعر مولانا، دو شعر مرحوم شهریار و یک شعر از باباطاهر و وحشى بافقى را اجرا کرده‏ام و فکر مى‏کنم با توجه به فضاى «من خود...» باید در موردش بسترسازى شود. این آلبوم را با پیشنهاد حوزه هنرى به مناسبت سال مولانا تولید کردیم. البته من قبل از آن به پیشنهاد امیر ارجینى و حسین صفا روى یکى از اشعار مولانا آهنگ ساخته بودم و بعد از این پیشنهاد سه شعر دیگر از مولانا را هم ساختم...

اشعار مولانا، باباطاهر، وحشى بافقى و شهریار را چه کسى انتخاب کرد؟
همه کارها را خودم انتخاب کردم. هدفم این بود که چهار قطعه از مولانا بخوانم و چهار قطعه از شعراى دیگر. دیوان باباطاهر و وحشى بافقى را در خانه داشتم و همین‏طور یک کتاب ناقص از غزلیات مولانا را. اما دیوان شهریار را همان روزها خریدم. سراغ شعراى دیگر هم رفتم اما با سروده‏هایشان به نتیجه نرسیدم.

تمام آثار مولانا، شهریار، وحشى بافقى و باباطاهر را خواندى؟
تقریباً بله! حدود یک ماه زمان برد. شعرهایى که فکر می‌کردم مى‏توان روى آن ملودى پاپ گذاشت را علامت زدم. اول در مورد مولانا به نتیجه رسیدم و سپس دو قطعه از شهریار را انتخاب کردم. یکى از کارهایى که روى شعر استاد شهریار ساخته‏ام را فوق‏العاده دوست دارم و فکر نمى‏کنم در آینده بتوانم مشابه آن را تولید کنم. از زمانى که اشعار آنها را خواندم، تا یکى، دو ماه هیچ ترانه‏اى برایم جذاب نبود! مرحله انتخاب شعر براى آلبوم «من خودم...» یکى از مقاطع غیرقابل پیش‏بینى در زندگى من بود...

براى ایجاد ارتباط با معناى اشعار مشکلى نداشتى؟
سعى کردم به سراغ اشعار ساده بروم. البته خوشبختانه در کتاب اشعار این چهار نفر، معناى بعضى عبارت‏ها و کلمات هم مقابل شعرها چاپ شده بود. مثلاً من اصلاً نمى‏دانستم «قراضه‌چین» که مولانا از آن استفاده کرده، یعنى چه!

یعنى چه؟
«قراضه‌چین» یعنى تراشه‏هاى طلا که به زمین مى‏ریزد.

شعرى که «قراضه چین» داشت را در آلبوم خوانده‏اى؟
بله!

امید دارى که «من خود...» روزى منتشر شود؟
بله، دوست دارم این اتفاق بیفتد البته اگر تهیه‏کننده چنین تصمیمى داشته باشد باید تنظیم‏ها را عوض کنیم. چون این آلبوم فقط در سه ماه تولید شد و از آن روزها زمان زیادى گذشته است.

از بین «من خودم...» و «یه شاخه نیلوفر» کدام‌شان با سلیقه خودت بیشتر سازگار است؟
من آلبوم جدیدم را که فعلاً اسمى ندارد، بیشتر از آن‌ها دوست دارم!

راستى زمانى هم گفته شد که یک آلبوم دیگر با قطعات فیلم «سنتورى» و چند قطعه دیگر هم منتشر مى‏شود. آن خبر واقعیت داشت؟
بله، این آلبوم مجموعاً شش قطعه دارد: چهار قطعه از فیلم «سنتورى» به اضافه دو قطعه دیگر از کارهاى قبلى‏ام. امتیازش را هم به آقاى آزادى واگذار کرده‏ام و دقیقاً نمى‏دانم مجوز گرفته یا نه.

تنظیم‏ها با فیلم «سنتورى» تفاوت دارند؟
اگر قرار باشد آلبوم منتشر شود، احتمالاً تغییراتى خواهیم داشت.

اجازه هست در مورد آلبوم جدیدت حرف بزنیم یا همه چیز «سکرت» است؟
نه حرف بزنیم!

چند قطعه دارد؟

یازده ترک.

تمام قطعات را بعد از «یه شاخه نیلوفر» ساخته‏اى؟
جز یک قطعه که قبل از «یه شاخه نیلوفر» ساخته شد و حالا تنظیم آن را عوض کرده‏ایم، تمام قطعات جدید هستند. این آلبوم برخلاف «یه شاخه نیلوفر» به شدت تنوع ریتم و فضا دارد. سعى کردم از تمام تجربه‏هایم در این سال‏ها استفاده کنم و با خودم تعارف نداشته باشم. به همین دلیل حتى لازم دانستم که دو آهنگ «شیش‌و‌هشت» در آلبوم جدیدم داشته باشم.

نقش محمدرضا آهارى در این آلبوم چقدر است؟
محمدرضا دوست خوب من است و در آلبوم جدید هم تنظیم تعدادى از قطعات را انجام داده است.

اغلب ترانه‏ها را هم که احتمالاً امیر ارجینى و حسین صفا گفته‏اند.
بله.

براى خیلى‏ها سؤال است که چرا چاوشى و ارجینى و صفا فقط با هم کار مى‏کنند و وقتى کنار یکدیگر هستند، خوب نتیجه مى‏گیرند.
خیلى از خواننده‏‌ها خواسته‏اند با امیر و حسین همکارى کنند اما برایشان ارتباط برقرار کردن با آنها سخت بوده! خوشبختانه امیر و حسین در چند ماه گذشته فعال‏تر شده‏اند و مطمئن هستم که در آلبوم خواننده‏هاى دیگر هم حضور موفقى خواهند داشت. از طرف دیگر من براى آلبوم جدیدم از ترانه‏هاى دیگران هم استفاده کرده‏ام.

در راستاى همان تنوع؟
بله، در کتاب «بانو» که شامل سروده‏هاى کیکاووس یاکیده است، یک شعر متفاوت را دیدم و اجرایش کرده‏ام. على مهرگان هم دیگر ترانه‏سرایى است که در این آلبوم به ما ملحق شده، جسارت کرده‏ام و یک ترانه را هم خودم گفته‏ام. امیر و حسین هم با پنج و سه قطعه در این آلبوم حضور دارند.

آلبوم‏‌هایى که در ماه‏هاى اخیر منتشر شده‏اند را شنیده‏اى؟
بله، تقریباً تمام آلبوم‏ها را شنیده‏ام. به نظر من آلبوم‏هاى خوبى بیرون آمده‏اند اما استقبال از آنها چندان خوب نبوده است.

کدام آلبوم بیشتر به دلت نشست؟
همه آلبوم‏ها را دوست داشتم. هم ترانه‏ها، هم آهنگ‏ها و هم صداى خواننده‏ها خوب بودند.

مثل اینکه قسم خورده‏اى اسم هیچ خواننده‏اى را نگویى!
نه اصلاً اینطور نیست. آلبوم‏هاى احسان خواجه‏امیرى، سیروان، بنیامین، سعید شهروز و امین رستمى را دوست دارم.

آلبوم‏‌ها را خودت مى‏خرى؟
اگر از خانه بیرون بروم، آلبوم‏ها را در اولین فرصت مى‏خرم.

مثلاً آلبوم بنیامین را همان روزى که منتشر شد، خریدى؟
نه، فکر مى‏کنم چند روز بعد. یادم هست که آلبوم بنیامین و سیروان را با هم خریدم.

تا حالا پیش آمده که از فضاى آلبوم‏هاى خوانندگان دیگر تأثیر بگیرى یا فقط در مسیر خودت حرکت مى‏کنى؟
من کار خودم را مى‏کنم اما از کارهاى دیگران هم تأثیر مى‏گیرم. خیلى از مواقع پیش آمده که با گوش دادن به آلبوم‏‌هاى دیگران نکات تازه‏اى یاد گرفته‏ام.

خیلى از اطرافیانت که از سال‏هاى گذشته تو را مى‏شناختند، تصور نمى‏کردند که محسن چاوشى به این زودى‏ها ازدواج کند...
چرا؟

به خاطر اینکه همیشه «تنهایى» را به همه چیز ترجیح مى‏دادى و فوق‏العاده گوشه‏گیر بودى!
الان که به گذشته برمى‏گردم، گاهى اوقات به این نتیجه مى‏رسم که نباید تمام زندگى‏ام را صرف موزیک مى‏کردم. به هر حال خواسته‏هاى من در موسیقى، هزینه‏اى داشت که باید پرداختش مى‏کردم و حالا بسیار خوشحالم که اتفاقى به نام «ازدواج» در زندگى‏ام افتاده و زندگى مشترک را بدون آن که در کارم تأثیر منفى بگذارد، آغاز کرده‏ام. همسرم اولین و تنها گزینه من براى ازدواج بود. ما سه سال پیش آشنا شدیم و نوروز امسال ازدواج کردیم. او نسبت به حرفه من درک کامل دارد و نه تنها مانع فعالیت من نیست بلکه کمک هم مى‏کند تا پیشرفت کنم. بعد از ازدواج حسم عوض نشد. همسرم هم موسیقى را مى‏شناسد و هم شنونده خوبى براى کارهاى من است.

در آلبوم جدیدت رد پاى او هم دیده مى‏شود؟
یک قطعه «مخصوص» دارم که اگر الان در موردش توضیح بدهم، مزه‏اش را از دست مى‏دهد اما همین‏قدر بگویم که در آلبوم جدیدم حرکتى کرده‏ام که شاید از من بعید باشد! در آلبوم جدیدم، انرژى حضور همسرم را کاملاً احساس مى‏کنم.

هنوز هم مثل زمانى که مجرد بودى، اغلب ساعات روز در خانه هستى و آهنگ مى‏سازى؟
بله، الان انگیزه‏ام براى کار کردن در خانه خیلى هم بیشتر شده، خانواده مى‏تواند به پیشرفت هر هنرمندى کمک کند. همسرم مرا بیشتر از همیشه اجتماعى کرده، بیشتر از همیشه به مسافرت مى‏رویم اما اگر در تهران باشم، ترجیح مى‏دهم در خانه باشم.

مقصد سفرها، خارج است؟
نه، هنوز در ایران جاهاى خیلى زیبایى هست که حداقل براى من ناشناخته هستند.

یکى از انتقاداتى که گروهى از هوادارانت مطرح مى‏کنند، این است که تو خیلى بیش از اندازه در دسترس آنها نیستى. بالاخره طرفداران یک هنرمند از او توقعاتى دارند. با خواننده‏هایى که در خارج از کشور زندگى مى‏کنند، راحت‏تر مى‏توان ارتباط برقرار کرد تا تو! این همه دورى از مردم هم چندان قشنگ نیست، خصوصاً وقتى امکان دیدن تو در کنسرت‏ها هم وجود ندارد.
حرف شما درست است. قطعاً بعد از این بیشتر به مردم نزدیک مى‏شوم. الان قسمت عمده‏اى از ایمیل‏هایى که به دستم مى‏رسد را جواب مى‏دهم. قبول دارم که کوتاهى‏هایى شده اما تلاش مى‏کنم که خصوصاً در ایام کنسرت بیشتر با مردم ارتباط بگیرم. اگر خودت را جاى یکى از هوادارانت بگذارى، فکر مى‏کنى به آنها حق بدهى؟
تصورم این بود که هرچه دیده نشوم، بهتر است اما فکر مى‏کنم براى از این به بعد باید فکر تازه‏اى بکنم!

البته این همه دورى از مردم جنبه‏هاى مثبتى هم دارد. مثلاً همان‏طور که گفتى، یواشکى به کنسرت‏ها مى‏روى و شناخته نمى‏شوى. فکر مى‏کنم در خیابان هم خیلى زیر ذره‏بین نباشى!
بله، خدا را شکر معمولاً راحت در خیابان‏ها مى‏چرخم. البته تازگى‏ها تعداد کسانى که گاهى اوقات مرا مى‏شناسند، بیشتر شده!

شاید علتش این باشد که به عکس‏هایت بیشتر شبیه شده‏اى!
شاید!!

در مورد خواننده‏ها که چندان اظهار نظر نکردى. با توجه به سابقه حضورت در سینمان با فیلم «سنتورى» لطفاً به چند سؤال سینمایى جواب بده. از داریوش مهرجویى چه خبر؟
کاملاً از ایشان بی‏خبرم.

یعنى ارتباط تو با مهرجویى، کاملاً ادارى و خشک بود و فقط به همان زمان که ترانه‏هاى «سنتورى» را خواندى، محدود شد؟
بله، البته همکارى با ایشان مایه افتخار من بود. فکر نمی‌کنم در سینما، اتفاقى بهتر از «سنتورى» برایم رخ بدهد. به همین دلیل چند پیشنهاد جدید را رد کردم. چون نمى‏خواستم «عقب‏گرد» داشته باشم.

گویا یکى از پیشنهاداتى که رد کردى هم مربوط مى‏شد به فیلمى که توسط یک کارگردان خانم ساخته شد و او از تو خواسته بود براى تیتراژ پایانى فیلمش یک ترانه بخوانى!
بله، من هم خیلى سریع عذرخواهى کردم!

از بهرام رادان چه خبر؟
با هم ارتباط داریم و گه‌گاه حال و احوال مى‏کنیم.

آخرین تماستان کى برقرار شد؟
حدود بیست روز پیش. روز تولدم هم قرار بود همدیگر را ببینیم که متأسفانه گرفتار یک فیلم سینمایى شد و نتوانست به منزل ما بیاید اما پژمان بازغى افتخار داد و آمد. حالا که در مورد بازیگرها حرف مى‏زنیم، اجازه بده بگویم که حامد بهداد را خیلى دوست دارم. گرچه هنوز او را ندیده‏ام اما به نظر من بازیگر بى‏نظیرى است. کامبیز دیرباز را هم واقعاً دوست دارم و خوشحالم که با او ارتباط دارم.

براى دیدن فیلم‏ها به سینما مى‏روى؟
بیشتر صبر می‌کنم تا سی‏دى فیلم‏ها منتشر شوند و در خانه تماشایشان کنم! اخیراً «سوپراستار» و «اخراجی‏ها-2» را دیدم.

آخرین فیلمى که در سینما دیدى؟

فکر مى‏کنم «چارچنگولى». راستى، فیلمى که جواد رضویان آهنگ مرا در آن خوانده بود را هم در سینما دیدم. اسمش یادم رفت.

دل‌داده؟

بله، فیلم خوب و گرمى بود.

براى استفاده از آهنگ‏هاى «عروس قصه» و «نامادرى» در این فیلم از تو اجازه گرفتند؟
نه!

ناراحت شدى؟
نه!

از اینکه صداى بعضى خواننده‏ها در سال‏هاى اخیر به شدت شبیه صداى تو شده(!) ناراحت نیستى؟
نه، هرکسى می‏تواند هر جورى که دوست دارد، بخواند!

حتى اگر مردم، صداى این خواننده‏ها را با صداى تو اشتباه بگیرند و کارهایشان را به حساب تو بنویسند هم ناراحت نمى‏شوى؟
مردم اشتباه نمى‏گیرند، مطمئن باش!


منبع : اتفاق نوhttp://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=19285

__________________

88/7/19
8:50 عصر

بیوگرافی ناصر عبداللهی

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، موزیک، آهنگ، رپ

به نام او...

بیوگرافی ناصر عبداللهی

ناصر عبداللهی در ساعت ده و ده دقیقه ی دهمین روز از دهمین ماه , سال ???? در محله باغ بندر عباس به دنیا

آمد.

پدرش عبدالرحمن عبداللهی از کارگران بازنشسته شرکت نفت و مادرش مهرنگاربندری نیایی خانه دار است
.
او چهاربرادر و یک خواهر دارد، تنها خواهرش نسرین و برادرانش به ترتیب سن محمدطیب , نادر , علیرضا و عقیل

هستند که ناصر برادر وسطی آنها است
, یعنی سومی.
ناصر در هیجده سالگی با فهیمه غفوری اهل بندرعباس که سه سال از خودش بزرگتر است ازدواج کرد و حاصل آن

سه فرزند ( دو پسر و یک دختر ) به نامهای نوید، نازنین و نامی است
.


اما ناصر چطور خواننده شد
? می دانید این روزها همه خواننده می شوند ؟

خب اگر چنین باشد چه ربطی به من دارد. هرکس در عرصه گیتی می تواند هرکاری را که دلش خواست بکند. حالا

این عده هم که شما می گویید دوست دارند خواننده شوند. حداقلش این است که ما از پیش ترخواننده بودیم .

?
یعنی ازکی ؟

یعنی از دوران کودکی البته آن زمان من حتی نمی توانستم حرف بزنم

?پس چه طور می خواندید؟

راستش وقتی من خیلی کوچک بودم به خاطر اتفاقی که جلوی چشمان من افتاد قدرت تکلم خود را ازدست دادم.

اتفاقا خیلی هم زجر کشیدم وتا دوران راهنمایی نمی توانستم حرف بزنم. من حتی در ادا کردن کلمات نیز مشکل

داشتم. آن قدر که حتی خانواده ام به حرف زدنم می خندیدند. شاید باورتان نشود اگر بگویم همین لکنت زبان و عدم

تکلم باعث شد که من خواننده شوم
.
?چطور امکان دارد کسی که قدرت تکلم ندارد یکباره خواننده شود؟

اتفاقا این مسئله خیلی کمک کرد وباعث شد که اولاً کم حرف باشم دوماً گوشه گیر شوم و سوماً اینکه


گوشه گیری ام باعث شود که تفکر کنم.
?وقتی آدم نتواند حرف بزند فکور می شود؟

بله دقیقا وقتی آدم در تنهایی و سکوت باشد بیشتر فکر می کند. من همیشه درآن تنهایی وخلوت به دنبال جایی

بودم که با خدا حرف بزنم. برای خودم اتاقی درست کرده بودم وبا خدا بیشترارتباط برقرار کردم. دراین خلوت همیشه با

خدا حرف می زدم وعبادت می کرد


?
دراین شرایط اتفاق خاصی نمی افتاد؟

من دراین شرایط نامه می نوشتم برای خدا ودر آیینه تمرین می کردم وحرف می زدم. به چهره خود نگاه می کردم و به

طبیعت می رسیدم. به خدا می رسیدم. من حتی با حشرات وحیوانات درتنهایی خلوت خودم دوست می شدم
.
?با آدم ها چطور؟

نه. دقیقا این قسمت منفی قضیه بودکه نمی توانستم با مردم ارتباط برقرار کنم. پدرو مادرم هم برای همین همیشه

ناراحت بودند وعذاب می کشیدند. این تنهایی به حدی رسیده بود که وقتی کسی به خانه ما می آمد آن قدر انزوا در

من بود که خانواده ام را وادار کرد تصمیمات جدی تری درباره من بگیرند
.
?تصمیم در مورد چه چیزی؟

این که به دنبال علت واقعی این جریان باشند ودر صدد دفع آن بر آیند. خیلی تلاش کردند تا اینکه بالاخره دکتری در

شیراز به آنها گفته بود که تنها راهی که می توانم از آن نجات پیدا کنم خوانندگی است
.
?پس علاجتان خوانندگی بود؟

بله ودکتر گفته بود که اگر بخوانم علاج گنگی و لکنتی که دارم خوانندگی است. خانواده ام بدون اینکه بخواهند

مستقیما من را وادار به این کار کننند سعی کردند من را به آن سمت و سو سوق بدهند. برای همین با خریدن یک

ملودیکا من را به دنیای موسیقی هل دادند

?ملودیکا شما را خواننده کرد؟

نه ! بعد از مدتی با نت ها ارتباط برقرار کردم و بعد از چند سال با گیتار آشنا شدم وبه این ترتیب موسیقی را ادامه

دادم
.
?یعنی بدون هیچ پیش زمینه ای به موسیقی آمدید؟

درسال های دوره راهنمایی بود که در مدرسه یک گروه سرود تشکیل دادم. مدرسه شهید عباس پور بندرعباس بود.

مجبور بودم آنچه را برای بچه ها در نظر دارم به شکل آواز بخوانم. به این ترتیب کم کم شروع کردم ودر خفا برای خودم

نواختم و خواندم
.
?یعنی برای خودتان آهنگ هم می ساختید ؟

بله و جالب اینکه برای خودم خواننده هم انتخاب کرده بودم. برادرم خواننده من بود. من گیتار می زدم و ملودی ها را

می دادم تا او بخواند. اما قبل از برادرم خودم مجبور بودم بخوانم
.
?پس آموزش ندیدید؟!

نه چون نمی شد امکانش نبود. اصلا کلاسی نبود که بخواهم بروم و آموزش ببینم. می نشستم و به صدای

خواننده ها گوش می کردم و آنها را کپی می کردم
. این شده بود یکی از تمرینات من. از این طریق می توانستم

بفهمم که خوانندگی از چه عناصری تشکیل شده و دارای چه بخش هایی است
.
?ازچه کسانی تقلید می کردید؟

فرقی نمی کرد. ازصدای خانم های خواننده گرفته تا خواننده های هندی و عربی و ایرانی و… همه را کاور می کردم و

می خواندم
.
?پس با تقلید از دیگران خواننده شدید؟

نه انصافا ! قبل از اینکه خواننده بشوم عاشق شدم . به هر حال مگر می شود جوان بود و عاشق نشد. عاشق که

شدم نمی خواستم حرف های عاشقانه دل عاشقم را به کسی بگویم
.
?پس با عاشقانه ها چه می کردید؟

عاشقانه هایم را روی کاغذ می نوشتم وبعد آن را می خواندم. با گیتارروی آنها ملودی می ساختم. همین برایم انگیزه

شد. البته دراین بین تشویق اطرافیانم بی تاثیر نبود. حتی دوستان خانوادگی هم توانستند در این امر کمکم کنند تا

اینکه بالاخره متوجه شدم خواندنم به دل ها می نشیند. در مهمانی ها و مراسمی که می خواندم خیلی ها با ضبط

صوت های کوچکشان صدایم را ضبط می کردند. من بدون اینکه بخواهم صاحب یک سبک شده بودم چه از نظر ترانه

چه از نظر خوانندگی و گیتارزدن و

?یعنی فکر می کنید الان صاحب سبک هستید ؟

من خوانندگی را از سال
?? جدی گرفتم واز همان سال سبک معنوی را برای خودم انتخاب کرده و ثبت کردم. تا آن

سال ها هم فعالیت آزاد می کردم و موسیقی جوان معنوی پاپ وجود نداشت. من دوست داشتم که حتی اشعار و

ترانه هایم معنوی باشد که درعین حمد و ثنا و راز و نیاز و عبادت بشود با او ارتباط برقرار کرد
.

?
منظورتان کیست؟

منظورم خداست. حتی درارتباط با شعر نیز سعی کردم این حس را حفظ کرده باشم. احساس

کردم خیلی از شعرا توی باغ نیستند اما بالاخره آنچه که می خواستم اتفاق افتاد و بالاخره توانستم موفق بشوم.
?اوج شما کجا بود؟

ببینید من سال
?? با گروه صبح بخیر ایران آشنا شدم. محمد جواد مباشر مدیر سفرنامه صبا بود که دوستانه ومثل

برادر بزرگ تر ازمن حمایت کرد. اوگفته بود که سبکی مثل سبک من جایش در موسیقی ما خالی است. وقتی درآن

برنامه خواندم با استقبال عمومی روبه رو شد. به این ترتریب به تهران دعوت شدم و اجرای برنامه کردم. وسط سال


??بود که به تهران آمدممنبع: http://forum.gigapars.com/showthread.php?s=e0c624efaf38a1c2d550191f1a8fec98&t=5154

 

 


88/7/19
8:49 عصر

بیوگرافی احسان خواجه امیری

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، موزیک، آهنگ، رپ

به نام او...

بیوگرافی احسان خواجه امیری

 

احسان خواجه امیری متولد 7 آبان 1363 فارغ التحصیل مهندسی کامپیوتر از دانشگاه آزاد و فرزند آخر خانواده احسان خواجه امیری در یک خانواده هنرمند به دنیا آمده است . پدر او ایرج از سر آمدان موسیقی سنتی و آواز است که بر شکوفایی و پرورش او تاثیر بسزایی داشته است. احسان شیفته و عاشق موسیقی است
کار حرفه ای خود را با آهنگسازی برای مجموعه ای مستند که موسیقی بی کلام بود شروع کرد.


خانواده هنرمند
در یک خانواده کاملا هنرمند به دنیا اومدم، پدرم «ایرج» یکی از خوانندگان بنام و محبوب ایران است، مادرم هم از صدای خوبی بهره‌مند است اما هیچ‌وقت قسمت نشده که بخواند، خواهر بزرگترم هم موسیقیدان است
علاقه به خوانندگی
طبیعی بود که با داشتن چنین خانواده هنرمندی به خوانندگی علاقه‌مند شوم. خواندن در خون من است مطمئنا در هیچ کاری نمی‌‌توانستم به اندازه خوانندگی موفق شوم
شروع کار موسیقی
از شش سالگی با نوازندگی ویولن کارم رو آغاز کردم اما ورودم به دنیای موسیقی در سن سیزده سالگی بود، آواز رو هم نزد پدرم آموزش دیدم
من و بابام
در هفده سالگی اولین آلبوم را روانه بازار کردم. در آن آلبوم به همراه پدرم آواز خواندم البته هشتاد درصد آن آلبوم کار خودم بود
موسیقی سنتی

مدتی موسیقی سنتی یا همون ملی و ایرونی رو کار کردم. این سبک موسیقی را خیلی هم دوست دارم و پیشرفت

خوبی هم در آن داشتم. پس از گذشت مدتی به این نتیجه رسیدم که در این کار نمی‌‌توانم آن‌چنان که باید اثرگذار

باشم چرا که پرونده این سبک موسیقی را پدرم و آقای شجریان بسته‌اند و هیچ جایی برای من نگذاشته‌اند. من اگر

تمام عمرم تلاش کنم، تازه می‌‌توانم به پدرم برسم و نمی‌‌توانم از آن بالاتر بروم



پدرم
من عاشق صدای پدرم هستم. هیچ‌وقت صدایش از ذهنم پاک نمی‌‌شود. او پهلوان آواز ایران است. اصلا کسانی که در آن دهه در موسیقی ایران زحمت می‌‌کشیدند، بی‌‌نظیر و تکرارنشدنی بودند

هرچی آرزوی خوبه
فکر می‌‌کنم پس از خواندن این ترانه بود که مردم به طور کامل با چهره ونام من آشنا شدند. این قطعه از ترانه و آهنگ تاثیرگذاری بهره‌مند بود و شاید به این خاطر است که به دل اغلب مردم نشست

مدیونم
برای رسیدن به جایگاه فعلی‌ام خیلی‌ها برایم زحمت کشیدند. در وهله اول پدر و مادرم بودند و بعد دکتر یداللهی و آقای جعفری. من هیچ وقت لطف این افراد را فراموش نمی‌‌کنم و خودم را مدیون آنها می‌‌دانم

لذتبخش‌ترین لحظه زندگ
ی
به نظر من برای خواننده هیچ‌چیز لذتبخش‌تر از آن نیست که مردم از صدا و کارش خوششان بیاید و هیچ‌چیزی نمی‌‌تواند جای این احساس را بگیرد که یک روز یک میلیاردر به من بگوید با کارت خیلی گریه کردم اما بعدش هم کلی لذت بردم... این زمان‌ها، می‌‌تواند لحظه‌های خوبی برای انسان و یک خواننده باشد

مردم
اوایل وقتی مرا تو خیابون می‌‌دیدند، تعجب می‌‌کردند... بهم می‌‌گفتند باورمون نمی‌‌شد این صدا متعلق به پسر کم‌سن‌وسالی مثل تو باشد

ترانه
به نظر من ترانه در موفقیت یک اثر نقش اصلی رو بازی می‌‌کند. من خودم روی این قضیه خیلی حساس هستم و
حاضر نیستم هر ترانه‌ای رو بخونم. فکر می‌‌کنم ترانه‌ای موفقه که بتواند لحظه‌ای شنونده رو به فکر واداره... شخصا عاشق ترانه‌های دکتر یداللهی هستم. با قلمشان انس گرفتم حتی اگر ترانه‌ای که می‌‌خوانم متعلق به ایشان نباشد اما نظرشان را می‌‌پرسم

خواهرم
خواهرم یک موسیقیدان تمام‌عیار است و دیکشنری متحرک موسیقی است. او به لحاظ تئوری موسیقی در رده بالایی است تا به حال کارهای زیادی را تنظیم کرده است مثل آلبوم امید حجت... ولی خب من و اون نمی‌‌تونیم با هم به طور مشترک کار کنیم. اصلا آدم با نزدیکانش نمی‌‌تونه کار حرفه‌ای انجام بدهد. مثلا من و خواهرم تا می‌‌خواهیم با هم کار کنیم، دعوامون می‌‌شود! البته بیشتر تقصیر خودم هست چون در کل آدم بی‌‌قراری هستم، نمی‌تونم بشینم تنها گوش بدهم. 95 درصد داشته‌هایی رو هم که به دست آوردم، تجربی بوده است. این عادت تو زندگی شخصی‌ام هم هست. مثلا اگه یه نشانی رو بخواهم بگردم، از کسی نمی‌‌پرسم. خودم می‌‌روم و پیدا می‌‌کنم. حتی اگر ساعت‌ها وقتم رو بگیره

موفقیت یک اثر
موسیقی مثل حلقه‌های زنجیره، اگه حلقه‌ها درست به هم وصل نشود، از هم گسسته می‌‌شود. برای این‌که یک آلبوم خوب از کار درآید، تمام مراحل موسیقی از ضبط استودیو گرفته تا ناظر ضبط و نوازنده باید خوب باشند تا اثر به چشم بیاید.

__________________
منبع: http://forum.gigapars.com/showthread.php?s=e0c624efaf38a1c2d550191f1a8fec98&t=5154

88/7/19
8:48 عصر

زندگینامه ی استاد محمدرضا شجریان

بدست سروش در دسته متن آهنگ، های، بیوگرافی، خواننده، ایرانی، موزیک، آهنگ، رپ

به نام او...

زندگینامه ی استاد محمدرضا شجریان


استاد محمد رضا شجریان در اول مهر 1319 شمسی برابر با 21 سپتامبر 1940 در شهر مقدس مشهد در خاندانی که هنر از هر دو سو موروثی بود،(خاندان پدر صوت دلنشین و خاندان مادری خوشنویسی و موسیقی) دیده به جهان گشود.

هنگامی که محمد رضا شجریان به دنیا آمد والدین او هرگز تصور نمی کردند که چه هدیه بزرگی به دنیای هنر و موسیقی تقدیم می کنند. محمد رضا اولین فرزند خانوادهشان بود. مهدی شجریان پدر محمد رضا ، دارای صدای خوشی بود و مایل بود که محمد رضا را تحت تعلیم خود درآورد. استاد محمدرضا شجریان درباره ی زندگی خود از کودکی تا کنون چنین می گوید:
تولدم روز اول مهر ماه سال یکهزارو سیصد و نوزده خورشیدی در مشهد است، در خانواده ای که پدر بزرگم (علی اکبر) صدای بسیار رسایی داشته و به زیبایی آواز می خوانده است. او از مالکین بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهیز داشته ، گاه برای دوستان سرشناسی که به دیدارش می آمده اند می خوانده است. پدرم مهدی از صدای پر طنین و رسا برخوردار بود و در جوانی آواز خواندن را شروع می کند ولی خیلی زود در محیط بسته و سنتی به قرائت قرآن رو آورده و تا آخر عمر بر همان عقیده باقی ماند و آواز را رها کرد و در قرائت قرآن جایگاه خاصی در مشهد پیدا نمود و شاگردان زیادی برای تلاوت قرآن قرآن تربیت کردکه از جمله خود اینجانب است. تمام وقت من از شش سالگی به خواندن قرآن با صدای خوش می گذشت . در دوازده سالگی شهره ی خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبی و یا سیاسی آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود. به علت توانایی در تلاوت قرآن با صدای خوش، چشم و چراغ همه اعضاء و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم. در سال چهارم دبیرستان بر خلاف خواسته ام به دانشسرای مقدماتی رفتم و راه معلمی پیش گرفتم و از بیست سالگی به معلمی در دهات خراسان پرداختم. یک سال بعد ازدواج کردم با دختری که او هم معلم دبستان بود. همسرم خیلی با من همراه بود و با کمک او بر مشکلات مالی یک زندگی بسیار محقر پیروز شدیم.
از نوجوانی برای فراگیری گوشه های آوازی به هر دری می زدم و از هر کسی که شمه ای اطلاع داشت سئوال می کردم. به ندرت دسترسی به رادیو پیدا می کردم تا موسیقی دلخواهم را بشنوم آن هم زمانش کوتاه بود و حاصلی نداشت ، تا اینکه در محیط شبانه روزی دانشسرا میسر شد "برنامه گلها" و برنامه "ساز تنها" را بشنوم و تمریناتم را شروع کنم . کمی بعد دبیر موسیقی مان آقای جوان نیز راهنمایی و کمک کردند. بیشترین تمرینات سازنده در دوران معلمی در خارج شهر بود که فراغتی داشتم و اغلب به کوه و صحرا می دم و تکنیک و متد را با سلیقه ی خودم تجربه و تمرین می کردم و صداهای گوناگون و تحریرها و چهچه ها را دستور کار خود قرار داده بودم.دوستم همکلاسیم (ابولحسنکریمی) از ابتدای کار معلمی سنتوری با خود آورده بود که بنوازد ، ترغیب شده مضراب دستم بگیرم و ببینم می شود زد ، بعد دیدم عجب کار مشکلی است تا دمدمه های صبح نشستم و ان قدر تمرین کردم تا توانستم آهنگی را دست و پا شکسته اجرا کنم و از آن به بعد سنتور شد یار غار من.
چندی بعد صدای سنتور جلال اخباری را از رادیو مشهد شنیدم و خوشم امد ، پیدایش کردم و با هم دوست شدیم . سازی می زد و من هم می خواندم و تمرینات آواز با ساز و فراگیری نت و نواختن صحیح سنتور را با ایشان شروع کردم.
همان ابتدای کار هم صدای سنتور مشقی ام بسیار بد بود به فکر افتادم که سنتوری بسازم. کمی نجاری می دانستم با زیر رو رو کردن تمامی کاروانسراها و چوب فروشی ها و با دادن یک انعام 5 توانی الوار پهن از چوب توت بیست ساله را پیدا کردمآن را مطابق اندازه ها بریدم . در ان زمان کسی در مشهد گوشی سنتور نمی فروخت ، مجبور شدم صد عدد میخ نمره شش بخرم و آن ها را با سوهان دستی کوچک کنم. این سنتور که دوازده خرکه بود ساخته شد و من با یک دلبستگی عجیب به این ساز ، تمرینات سنتورم را بیشتر کردم. با اینکه برای اولین بار بود چنین کاری کرده بودم و در مورد پل گذاری سنتور تجربه و اطلاعی نداشتم ولی سنتور صدای دلنشینی داشت. غیر از آن سنتور سنتورهای دیگری ساخته یا در حال ساخت داشتم که کا پل گذاری را برای موزون تر کردن صداها تا به حال ادامه داده ام و خوشبختانه به نتایج قابل توجهی هم رسیده ام . در نظر دارم در آینده کتاب یا جزوه ای درباره ی تجارب کار پل گذاری های گوناگون که روی سنتورها کرده ام همراه با نتایج آن ها منتشر کنم تا در این زمینه کار مفیدی انجام داده باشم
در سالهای بعد از چهل با هنرمندان رادیو خراسان آشنا شده بودم ولی حاضر به ضبط برنامه موسیقی نبودم . در رادیو خراسان گاه اشعار عرفانی و مذهبی و گاهی تلاوت قرآن داشتم.
سال 1345 خورشیدی به اصرار دوستم ابوالحسن کریمی برای شرکت در امتحان شورای موسیقی به اتفاق او به تهران رفتم. راهی برای نام نویسی و شرکت در امتحان پیدا کردیم. در اتاق شورا میز کنفرانس بزرگی بود و حدود 12 تا 13 نفر اعضا شورا نشسته بود ، آقای مشیر همایون شهردار رییس شورا و آقایان حسنعلی ملاح ، علی تجویدی و مختاری و دیگران بودند. گفتند بیات ترک بخوان ! من هم از مایه بلند دو سه بیتی خواندم و در مایه ی بم فرود امدم . ضربی با یک شعر هم به درخواست آقای ملاح خواندم.بعد اقای تجویدی پرسیدند تصنیف هم می خوانی ؟ چون تصنیف خواندن را دوست نداشتم و دون شان آواز خوان می دانستم ، بسیار جدی گفتم ابدا.
جوابی که بعد از یکماه از نتیجه امتحان به ما دادند این بود که فعلا رادیو بودجه ندارد که خواننده استخدام کند و فعلا رادیو نیاز به خواننده ندارد.
سال بعد به وسیله آقای دکتر شریف نژاد (که معاون رادیو خراسان بود و بسیار به من لطف داشت) قرار گذاشتیم در تابستان که ایشان در تهران هستند من هم به تهران بروم . باایشان شبی به منزل آقای حسین محبی (که اپراتور با سابقه رادیو و برنامه ی گل ها بود) رفتیم و او که دوستی نزدیکی با دکتر داشت فردای آنروز مرا همراه با یک نوار که در " سه گاه " خوانده بودم به اقای داود پیرنیا (مسئول و تهیه کننده ان زمان برنامه گلها ) معرفی کرد که همان معرفی راهگشای من به رادیو ایران و و برنامه ی گلها که منظور اصلی ام بود گردید









__________________منبع: http://forum.gigapars.com/showthread.php?s=e0c624efaf38a1c2d550191f1a8fec98&t=5154

<      1   2   3   4   5   >>   >